ابزار منو ثابت


  • وب انجمن مورفولوژی جغرافیایی
  • 
  • وب هم کلاسی
  • دفتر کهنه

     



    تاريخ : دو شنبه 29 آبان 1393 | 23:36 | نویسنده : هادی عزیزی |

     

    1....اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم اگر از دست من در خلوت خود گریه كردی اگر بد كردم و هرگز به روی خود نیاوردی اگر زخمی كشیدی تو گاهی از زبان من اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من... گناهم را ببخش .... حلالم کن و بعد دعایم کن

    2. مدام گفتی خیالت تخت من وفادارم؛ و من چه ساده لوحانه خیالم را تختی کردم برای عشق
    بازی تو با دیگری
     ....

    3....رفاقت ايستادن زير باران و با هم خيس شدن نيست ،رفاقت آن است كه يكي براي ديگري
    چتر شود و ديگري نفهمد كه چرا خيس نشد
     

    4.... مي رسد روزي که بي هم مي شويم / يک به يک از جمع هم کم ميشويم / مي رسد روزي که ما در
    خاطرات / موجب خنديدن و غم مي شويم / گاه گاهي يادِ ما کن عزيز / مي رسد روزي که بي هم مي شويم

    5...  ترک کردن ِ آدمها هم آدابی دارد ! اگر آداب ِ ماندن نمیدانید لااقل درست ترکشان کنید تا تَرَک برندارند

     



    تاريخ : جمعه 19 آبان 1393 | 21:21 | نویسنده : هادی عزیزی |

     


    ادامه مطلب

    تاريخ : پنج شنبه 18 آبان 1393 | 23:11 | نویسنده : هادی عزیزی |

     

     

    1...زندگی میکنم ...

    حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!!

    چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد

    بگذار هر چه از دست میرود برود؛

    من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد،

    حتی زندگی را !

     

    2...سیگارت را

    پشت دست من خاموش کن

    بگذار این داغی باشد

    برای دیگر دل نبستنها . . .

    3...مهم نیست

    عمر

    "کوتاه" باشد ، یا "بلند"

    مهم ، نفس هایی ست

    که با تو "کوتاه"

    و بی تو "بلند"

    کشیده می شود ...!

    گرچه ...

    سهم من از عمر

    همان نفس های ِ بلندی ست

    که نشان از عمر کوتاه با تو بودن دارد ...

    4....

    چه خوش خیال بودم

    که همیشه فکر می کردم در قلب تو محکومم

    به حبس ابد!!

    به یکباره جا خوردم

    وقتی زندانبان به یکباره بر سرم فریاد زد

    هی

    تو.

    آزادی!

    و صدای گام های غریبه ای که به سلول من می آمد. . .

    5.....

    سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد

    عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد

    گر چه خاکسترم و هم سفر باد ولی

    جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد..

    6.....

    روابط خوب ; مانند عقربه های ساعت هستند.

    آنها فقط گاهی اوقات همدیگر را ملاقات میکنند

    اما همیشه با هم هستند....

     



    تاريخ : پنج شنبه 18 آبان 1393 | 22:3 | نویسنده : هادی عزیزی |

     

    وحشتناکترین قاتل در تاریخ بشریت زنی به نام الیزابت باتوری بود که در اوایل سالهای ۱۶۰۰ میلادی می زیسته. او به قتل ۶۰۰ دختر و زن جوان محکوم شد.

    الیزابت باتوری به طریق وحشتناکی قربانیان خود را می کشت و سپس خون قربانیان خود را می نوشید و با آنها حمّام میکرد تا به این طریق جوانی خود را تا ابد حفظ کند.


    الیزابت باتوری که از خانواده شاهنشاهی مجارستان بود، بعد از آشکار شدن جنایتهایش در سال ۱۶۱۰ میلادی در قصرش زندانی و بعد از۴ سال به مرگ طبیعی در گذشت.


    تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1393 | 21:14 | نویسنده : هادی عزیزی |
    ابزار وب رایگان-جک و لطیفه