من قمــــــار زندگی را مکر خوبان یافتم
طالعــــم فردوس بود و من بیابان یافتم
بخت خود را تا خدا رنگیــنه میدیدم ولی
از ســیه رنگ جفا این تیره بختان یافتم
محفل آداب حُســـــن یار را نشـــــناختـــم
از فضولی موج اشک ابر نیســـــان یافتم
اعتبار یار را عهد وفــــا پنداشـــــــــت دل
ســـــعی باطل بود آخر رخصت جان یافتم
قیمت وصــــل نگار من ندارد کائنـــــات
من برای این متاع این نعش بیجان یافتم
حسرت دل را چسان در دیده ام کردن خموش
من شـــــرار عشق را مژگان به مژگان یافتم
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : چهار شنبه 18 اسفند 1398 | 15:50 | نویسنده : هادی عزیزی |