شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هرجا می رفت،
همراه خودش میبرد.روزی حضرت عیسی او را دید،
به وی فرمود: آن زن کیست گفت مادرم است. فرمود: او را شوهر بده.
گفت: پیر است و قادر به حرکت نیست.
پیرزن دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: آخه نکبت!
تو بهتر می فهمی یا پیغمبر خدا؟
پسره :|
حضرت عیسی :|
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : چهار شنبه 30 اسفند 1387 | 23:59 | نویسنده : هادی عزیزی |