سردش بود…
دلم را برایش سوزاندم…!
گرمش که شد، با خاکسترش نوشت
” خداحافظ “
نظرات شما عزیزان:
سلااااااااااااااااااااااااام مرسی که سر زدی منو با ادرسwww.yasna.loxblog.comوبا اسم *مهربانم دوستت دارم*لینک کن بعد بهم خبر بده تا منم لینکت کنم
باشه..چشممممممممممممم میکینم....
باشه..چشممممممممممممم میکینم....
نمــے دانــــے ،چه دردے دارد ! وقـــتــے حــــالـم .. در واژه هــا هــم نــمــے گنــــجــد ..
جالب.....درحد لایک//
وقتي عاشق کسي مي شوي که لياقت ندارد...
پس مي شود هر آنچه که نبايد بشود..
و تو...
هنگ ميکني از اين همه بي لياقتي او...
افرین.............................لایک...
پس مي شود هر آنچه که نبايد بشود..
و تو...
هنگ ميکني از اين همه بي لياقتي او...
افرین.............................لایک...
دستاشو مشت کـرده بود...
پرسـیدم توي مشتت چـیه؟!
گفت : خودتـ نگـاه کن
دستاشو گرفتم و آروم باز کردم...
توی دستاش چیزی نبود!!!
گفتم : چیزی نیست کـه...!
دستامــو که توی دستاش بود فشـــرد و گفت:
نبــود...ولی "حــالا هست"!
دستام گرم شد و اون لبخند زد...
وای ...جه عالی ورمانتیک....
پرسـیدم توي مشتت چـیه؟!
گفت : خودتـ نگـاه کن
دستاشو گرفتم و آروم باز کردم...
توی دستاش چیزی نبود!!!
گفتم : چیزی نیست کـه...!
دستامــو که توی دستاش بود فشـــرد و گفت:
نبــود...ولی "حــالا هست"!
دستام گرم شد و اون لبخند زد...
وای ...جه عالی ورمانتیک....
تاريخ : شنبه 30 اسفند 1388 | 23:59 | نویسنده : هادی عزیزی |